چکا چک شمشیرها ساعتی است دیگر شنیده نمی شود . همه جا حزن واست و اندوه . سکوتی به مبهمی تمام تاریکی ها دنیا ودای کربلا را گرفته . عصر عاشوراست و رقیه که دلبند پدر بوده سر گشته و حیران از این همه نامردمی در میان دود و اتش خیام بی هیچ مقصودی راه می پیماید .
ناگهان صدای مهیبی شنیده میشود. فریاد و فغان بلند شده است زجه و ناله؛ رقیه با خود می اندیشد که دگر بار شاید اشقیا حمله کرده اند. اخر بعد از فرو افتادن حسین آنها دم به دم به سوی خیام هجوم میاورند .اما این صدای مهیب برای رقیه غریب است و شگفت . این جا به جای دیگری می ماند. شاید او در زمان گم شده است. کشته ها شبیه کشته های کربلاست اما نه انها نیستند. این جا خانه ها اتش گرفته ، خیمه ای در کار نیست .کودکی در حال فرار است. رقیه می پرسد یزیدیان با ر دیگر به خیمه ها هجوم اورده اند؟ کودک می گوید: یزیدیان نه اسرائیلی ها رقیه میگوید: مگر اینجا کربلا نیست . کودک میگوید نه این جا غزه است وادی فلسطین رقیه میگوید: ان مردان چه شبیه هستند به شمر لعین کودک میگوید: انها سربازان اسرائیل اند. رقیه میگوید: ان مرد ان دیگر، چه شبیه اند به عمر سعد مگر به انها وعده حکومت ری را داده اند که این چنین خود را به بی خبری زده اند تا شما را زیر اسبان به هلاکت رسانند. کودک میگوید: انها شیوخ عرب هستند که برای چند صباحی حکومت چنین میکنند .
صدای هواپیماها بار دیگر سکوت لحظه های فرار را می شکند و خانه پشت خانه فرو می ریزد بر روی کودکانی که هنوز رفتن نیاموخته اند و پیر مردان و زنانی که خسته از فرارهای مکرر دیگر نای فرار ندارند .
رقیه میگوید: لبا نمان از تشنگی ترک برداشته ایا جرعه ای اب یافت میشود . دخترک میگوید: ماه هاست که اب بر روی ما بسته اند رقیه میگوید: به عمویم عباس میگویم برای شما هم اب بیاورد. اشک چشمان کودک غزه را پر میکند به رقیه میگوید . مگر ندیدی که عباس در علقمه به خاک افتاد. رقیه چشمان اشک الود خود را پاک میکند و ارام میگوید . عمویم عباس ای کاش در غزه بود. شاید با بودن او دشمن این همه پرده دری نمی کرد . صدای تیر و تفنگ و شنی های تانک بار دیگر از پی سکوت خلاء اور بمب ها هوائی شنیده میشود و تانگ های که این بار نشانه رفته اند خانه های اتش گرفته را.....
رقیه میگوید :مگر بابایم کشته شد که این چنین به سوی ما می تازند؟ مگر علی اکبر در خیمه نیست؟ کو حبیب ابن مظاهر صدای قاسم را نمی شنوم حر کجاست....
***
چک چک گیلاسهای شراب مردان شبیه حرمله ؛ شمر ؛ ابن زیاد ؛ شریح قاضی ؛ یزید و مکانهایی به نام کمپ دیوید ؛شرم الشیخ و ادائی بنام صلح...
***
و کودکی در وادی غزه با چشمان اشک بار که رو کرده به سوی شام و زمزمه میکند یا بنت الحسین مددی